پرهامپرهام، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

پرهام همسفر کوچولو

بدون عنوان

  یکی دو روز پیش با مامان وبابا رفتیم پارک هوا خیلی سرد بود و من هم دوست داشتم برم اب بازی و فقط دوست داشتم روی نیمکت های کنار اب بشینم اما اینقدر سر وصدا کردم .که مجبور شدیم برگردیم خونه چون اگه اب بازی می کردم ممکن بود سرما بخورم  .(فروردین 91) ...
8 اسفند 1392

تا همیشه بهار

پرنده گفت:من اگر اواز نخوانم هیچ کس صدای پای تو را نمی شنود. شکوفه گفت:من اگر مشتم را باز نکنم هیچ کس بوی پیراهن تو را   حس نمی کند .باد گفت :من اگر به همه جا سر نزنم خبر امدنت به   هیچ کس نمی رسد.ماهی های قرمز گفتند: ما اگر به خیابان نیاییم هیچ کس یاد تو نمی افتد .دانه های گندم گفتند: ما اگر ارام ارام سبز   نشویم و قد نکشیم هیچ کس منتظر تو نمی ماند .  بهار چیزی نگفت   تنها لبخند زد و ترانه های تازه ای توی نوک پرنده گذاشت. مشت   شکوفه را به نرمی باز کرد.نشانی چند کوچه باغ را روی دست باد   نوشت. اب تنگ ماهی ها ی قرمز را عوض کرد .و هر...
8 اسفند 1392

باز هم تولد سه سالگی

قربون ژست هات بره مامانی بقیه در ادامه مطلبه پرهام در حال فکر کردن به ارزوهاش و این داستان هم چنان ادامه دارد.....................................   ...
3 آذر 1392

عکس های تولد 3 سالگی

  امروز خورشید شادمانه تر طلوع کرد و دنیا رنگ مهربانی گرفت قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد می گویند فرشته کوچک آسمانی سالروز  زمینی شدنت مبارک   وقتی پرهام ذوق زده میشه     بقیه در ادامه مطلب   این پست ادامه دارد ...
30 آبان 1392

تولد یک فرشته

بازم شادي و بوسه ، گل هاي سرخ و ميخک ميگن اومدی دنیا تولدت مبارک تو اين روز طلايي تو اومدي به دنيا     و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما   تو تقويما نوشتيم تو اين ماه و تو اين روز از اسمون فرستاد خدا يه ماه زيبا يه کيک خيلي خوش طعم ،با چند تا شمع روشن يکي به نيت تو يکي از طرف من الهي که هزارسال این روز رو جشن  بگيريم به خاطر و جودت به افتخار بودن تو اين روز پر از عشق تو با خنده شکفتي با يه گريه ي ساده به دنيا بله گفتي ببين تو اسمونا پر از نور و ستارس تو قلب ها پر عشقه رو لب ها پر خندس  تو اومدی و چشمات بهونه س واسه خوندن همي...
30 آبان 1392